توضیحات
فصل اول کلیات
۱-۱-۱- مقدمه
۱-۱-۲ممدوحین اسدی و طوسی
۱-۱-۳آثار اسدی طوسی
۱-۱-۴- مأخذ گرشاسب نامه :
۱-۲- بیان مسئله
۱-۳- پرسش ها و یا فرضیههای پژوهش
۱-۴- روش اجرای پژوهش
۱-۵-اهداف پژوهش
۱-۶- پیشینهی پژوهش
فصل دوم محتوای گرشاسبنامه
۲-۱ مقدمه
۲-۲- حمد خدا
۲-۲-۱- خدا یگانه و یکتاست
۲-۲-۲- خدا بی نیازیست که ما به او محتاجیم
۲-۲-۳- قادر مطلق خداست و هر قدرتی در مقابل او هیچ است.
۲-۲-۴- خدا رزّاق است
۲-۲-۵- منبع تمام نیک و بد خداست
۲-۲-۶- باید از خدا ترسید
۲-۲-۷-خدا را باید پرستید
۲-۲-۸- پناهگاه حقیقی انسان خداست
۲-۲-۹- تنها به خدا باید تکیه داد
۲-۲-۱۰-به خدا باید امیدوار بود
۲-۲-۱۱- باید از خدا، شاه و خرد پیروی کرد
۲-۲-۱۲- خدا بر همه گناهان پنهانی آگاه است
۲-۲-۱۳- دوری از گناه
۲-۲- ۱۴- سخن های خدا گزاف نیست
۲-۲-۱۵- دعوت به دین داری
۲-۲-۱۶- زهد نمایی به خاطر شکم بیارزش است.
۲-۳- توصیههای اخلاقی
۲-۳-۱- دعوت به خودشناسی
۲-۴- اخلاق و خصوصیات رفتاری پادشاه
۲-۴-۱- نیازمند بودن جهان به پادشاه
۲-۴-۲- شاه نباید چهار ویژگی خیرهرأیی، بددلی، زفتی و کاهلی را داشته باشد.
۲-۴-۳- خرد و دانش و هوش بهترین هم نشینان پادشاهند.
۲-۴-۴- شاه باید برای هر مقامی بهترین را انتخاب کند.
۲-۴-۵- شاه باید دادگر باشد.
۲-۴-۶- وزیر شاه باید پیر و فرزانه باشد.
۲-۴-۷- حاجب شاه باید خوب کار و خردمند باشد.
۲-۴-۸- دبیر شاه باید نیکو خط و داننده باشد.
۲-۴-۹- سپاه شاه باید همیشه آماده باشد.
۲-۴-۱۰- شاه باید مردم خود را نکو دارد.
۲-۴-۱۱- هر کدام از زیردستان شاه باید فقط کار خودشان را انجام دهند.
۲-۴-۱۲- شاه باید از اتحاد سران سپاه جلوگیری کند.
۲-۴-۱۳- کسی که خطریست برای پادشاهی را باید از تاج و تخت دور کرد.
۲-۴-۱۴- شاه باید به اندازه هنر هر کسی به او توجه کند.
۲-۴-۱۵- پادشاه باید عیب دوستان خود را هم دوست داشته باشد.
۲-۴-۱۶- پادشاه گاهی نیاز است دشمنان داخلی خود را پنهانی نابود کند.
۲-۴-۱۷- پادشاه نباید گزافه گو و دروغ سخن باشد.
۲-۴-۱۸- پادشاه نباید در داوری از کسی طرفداری کند.
۲-۴-۱۹- پادشاه نباید موجب زیان کشاورزان شود.
۲-۴-۲۰- پادشاه نباید اهل مسخره بازی باشد.
۲-۴-۲۱- پادشاه نباید در هنگام خشم زود خند باشد.
۲-۴-۲۲- نباید بدون دلیل و بیگناه مقام کسی را از او بگیرد.
۲-۴-۲۳- پادشاه باید اهل نیکی کردن باشد.
۲-۴-۲۴- شاه باید بداند که: بی گناهی که بیشتر از او بدگویی می شود صاحب فضل و هنر است.
۲-۴-۲۵- شاه نباید آیین بد نو بگذارد.
۲-۴-۲۶- شاه باید راهزنان را نابود کند.
۲-۴-۲۷- شاه باید فقط با دوست داران واقعی خود یک جا بنشیند.
۲-۴-۲۸- شاه نباید به زن دیگران چشم داشته باشد.
۲-۴-۲۹- شاه نباید در را بر دادخواهان ببندد.
۲-۴-۳۰- شاه چون نیکی کرد و جواب نداد باید سراغ بدی رود.
۲-۴-۳۱- شاه باید سرگذشت گذشتگان را بداند.
۲-۴-۳۲- شاه باید از بدگوی و سخن چین دوری کند.
۲-۴-۳۳- پادشاه باید بر جهان اطراف خود آگاه باشد.
۲-۴-۳۴- شاه به ستمکار نباید پست و مقام بسپارد.
۲-۴-۳۵- شاه نباید هر کسی را به مقام بالا برساند.
۲-۴-۳۶- شاه باید فیلسوفی برای
۲-۴- ۳۷- شاه نباید کارها را به افراد ناتوان بسپارد.
۲-۴-۳۸- شاه بدخواه خود را باید نابود کند.
۲-۴-۳۹- شاه نباید بدبین باشد.
۲-۴-۴۰- شاه باید در خوراکی خود دقت کند.
۲-۴-۴۱- شاه باید پزشکان برگزیده
۲-۴-۴۲- شاه نباید دنبال شهوت باشد.
۲-۴-۴۳- شاه باید هر کسی را پله پله بالا ببرد.
۲-۴-۴۴- شاه در هنگام بار دادن نباید شمشیرداری را در بارگاه جای دهد.
۲-۴-۴۵- شاه نباید در لشکرکشی راز خود را به کسی بگوید.(شاه نباید دشمن را خوار بدارد)
۲-۴-۴۶- شاه برای مشورت هر کدام از موبدان را جدا جدا باید فرا خواند.
۲-۴-۴۷- شاه باید روی خود را گاه گاه به دیگران نشان دهد.
۲-۴-۴۸- شاه باید با فاصله از خود داد دادخواه را بررسی کند.
۲-۴-۴۹- شاه نباید به ناآزموده دل دهد.
۲-۴-۵۰- شاه نباید با زنان ستیزه کند.
۲-۴-۵۱- شاه باید هوشمندانه گنج جمعآوری کند و هوشمندانه آن را هزینه کند.
۲-۴-۵۲- شاه در نامه نباید درشت گویی کند.
۲-۴-۵۲- شاه نباید فرستادگان را زود فرا بخواند.
۲-۴-۵۳- شاه باید با همه به اندازه گفتگو کند.
۲-۴-۵۴- فرستادهی شاه باید دانش پذیر و نهان دان و پاسخگو باشد .
۲-۴-۵۵- شاه در هر سفری باید همراه خود گوهر، اسب نیک و سلاح داشته باشد.
۲-۴-۵۶- شاه باید از احوال دشمن خود هر لحظه آگاه باشد.
۲-۴-۵۷- شاه چون نمی تواند با دشمن بجنگد باید دشمن را با زر فریب دهد.
۲-۴- ۵۸- شاه چون قصد لشکرکشی کرد باید سریع قصد خود را عملی کند.
۲-۴-۵۹- شاه باید به سپاهی خود زر و سیم دهد.
۲-۴-۶۰- شاه در هنگام جنگ نباید اجازه ی چاره گری به دشمن دهد.
۲-۴-۶۱- لشکر شاه باید جای خوابشان پراکنده باشد.
۲-۴-۶۲- دار باید دلیر و مهربان باشد و شب ها پاسبانان باید بچرخند.
۲-۴-۶۳- پادشاه برای گریختن باید شب را انتخاب کند.
۲-۴-۶۴- پادشاه چون پیروز شد باید از خدا بترسد.
۲-۴-۶۵- پادشاه نباید سریع دشمن خود را بکشد.
۲-۴-۶۶- شاه باید شب هنگام به کار فردای خود بیندیشد.
۲-۴-۶۷- شاه نباید شاهزاده ها را بکشد.
۲-۴-۶۸- شاه نباید از اندازه خود بیرون رود.(باید قدر خود را بداند)
۲-۴-۶۹- شاه نباید بددل باشد.
۲-۴-۷۰- شاه نباید ظالم باشد.
۲-۴-۷۱- شاه باید بر هوای نفس خود مسلط باشد.
۲-۴-۷۲- شاه باید بر تن خود مسلط و دارای هوش و خرد و دانش باشد.
۲-۴-۷۳- شاه باید دارای گوهری بزرگ باشد.
۲-۴-۷۴- شاه باید از زنان، ستم و زفتکاری دوری کند.
۲-۴-۷۵- پادشاه بد کم عمر است.
۲-۴-۷۶- شاه در هر صورت شاه است و هیچ گاه خوار نمی شود.
۲-۴-۷۷- دل پادشاه زود بر میگردد.
۲-۴-۷۸- احوال پادشاه ثابت نیست.
۲-۴-۷۹- باید کمر بسته فرمان شاه را برد.
۲-۴-۸۰- کاری کن که نزدیکان شاه دلسوز او شوند.
۲-۴-۸۱- در نزد شاه چون گنهکاران باش.
۲-۴-۸۲- در نزد شاه در هر کاری دلیری نکن.
۲-۴-۸۳- در نزد شاه از بد آراستن بپرهیز.
۲-۴-۸۴- در حضور شاه در هر صورت باید از او ترسید.
۲-۴-۸۵- چون شاه خشمگین است نباید نزدش بروی.
۲-۴-۸۶- نباید زبان شاه را خواهان باشی.شاه خیرخواه و راستگو باش.
۲-۴-۸۷- در نزد شاه آگاهانه حرف بزن.
۲-۴-۸۸- همیشه سپاسگزار شاه باش.
۲-۴-۸۹- نباید به زیبارویان شاه نظر داشته باشی و مخالف فرمانش قدم برداری.
۲-۴-۹۰- نباید چیزی از شاه بخواهی که او را خشمگین کند.
۲-۴-۹۱- باید شاه را بستای و دشمنش را نکوهش کنی.
۲-۴-۹۲- باید دوستان شاه را دوست و دشمنانش را دشمن بداری.
۲-۴-۹۳- آنچه در خور شهریار باشد باید به او بدهی.
۲-۴-۹۴- نباید از خندهی شاه دلیر شوی.
۲-۴-۹۵- نباید بر شاه ناز و دلبری کنی.
۲-۴-۹۷- نباید عوض هر کاری چیزی از شاه بخواهی.
۲-۴-۹۸- همیشه فاصله ای را نسبت به شاه رعایت کن.
۲-۴-۹۹- باید مقام خود را از آن پادشاه بدانی.(اگر سرور انجمنی قدردان ا و باش)
۲-۴-۱۰۰- باید درآموزش شاه با او نرم خو باش و با حیا باش.
۲-۴-۱۰۱- باید شاه را بپرس.
۲-۴-۱۰۲- در نزد شاه نباید از نزدیکانش سخن بد بگویی.
۲-۴-۱۰۳- نباید در خود را با شه برابر نمایی.
۲-۴-۱۰۴- در فرمان شاه ننگی نیست.
۲-۴-۱۰۵- دلت را به شاه باید شاد گردانی.
۲-۴-۱۰۶- شاید که شاه را بد گفت.
۲-۴-۱۰۷- به خاطر شاه دادگر باید از خدا شاکر باشی.
۲-۵- چگونگی لشکرکشی
۲-۵-۱- پیشرو لشکر دلیر باشد.
۲-۵-۲- بنه باید در عقب لشکر باشد . وعدۀ زیادی از آن محافظت نمایند.
۲-۵-۳- قبل از نبرد زیاد نباید اسبان را تازاند.
۲-۵-۴- بی رهنمون نباید سپاه راند.
۲-۵-۵-باید دیده بان بر تیغ کوه و طلایه را در هامون گماشت.
۲-۵-۶- در جنگ باید اطلاعات دشمن را جمع آوری کرد.
۲-۵-۷- دوری از می، نخجیر، زود و زیاد خوابیدن دیر برخاستن در لشکرکشی.
۲-۵-۸- باید مواظب شبیخون دشمن بود.
۲-۵-۹- اطراف لشکرگاه باید گودال حفر کرد.
۲-۵-۱۰- باید مواظب گودال و چاه کندن دشمن نیز بود و به سادگی نباید شبیخون زد.
۲-۵-۱۱- باید به نوبت پاسبان دلیر و مهربان بر لشکر گماشت.
۲-۵-۱۲- سپاه باید همیشه مسلح باشند.
۲-۵-۱۳- در جنگ باید منی را از سر خود دور کرد.
۲-۵-۱۴- نباید در دشت گل و خار و کند آب و چاه رزم کرد.
۲-۵-۱۵- نباید در جهت مخالف باد جنگید.
۲-۵-۱۶- نباید مخالف تابش آفتاب جنگید.
۲-۵-۱۷- لشکرگاه باید در کنار آب و علف باشد.
۲-۵-۱۸- پیادگان باید پیشرو لشکر باشند.
۲-۵-۱۹- کمانداران باید پشت سر سپرداران باشند.
۲-۵-۲۰- لشکری باید همزمان آمادهی نبرد با چند اسلحه باشد.
۲-۵-۲۱- از هر ده سپاهی باید یک نفرش آتش افکن باشد.
۲-۵-۲۲- بعد از پیاده ها، اسب سواران و بعد از اسب سواران صف پیلان باید اراسته شود.
۲-۵-۲۳-یک صف باید راست و یک صف باید خمیده باشد.
۲-۵-۲۴- باید پیاده ثابت و سواران متحرک باشند.
۲-۵-۲۵- باید گروهی آمادهی نبرد و گروهی در حال آرامش و استراحت باشند.
۲-۵-۲۶- باید مواظب کمین گاهها نیز بود.
۲-۵-۲۷- راه پیل ها باید باز باشد.
۲-۵-۲۸- قسمتی از لشکر را هر کدام از سران سزاوار باید سپرد.
۲-۵-۲۹- بیشتر پهلوانان تنومند را باید برای حملهی آخرین نگه داشت.
۲-۵-۳۰- اول باید خود را از زخم دشمن حفظ کرد سپس به او ضربه زد.
۲-۵-۳۱- باید قلعه های بلند ساخت.
۲-۵-۳۲- قلب لشکر را چنان باید آراست که از دو جناح به راحتی کمک رسیده شود.
۲-۵-۳۳-پیاده سپاه باید در کوه و دره نبرد کند.
۲-۵-۳۴- در جنگ در کوه باید گروهی سر تیغ و پایان کوه را گرفت.
۲-۵-۳۵- در نبرد در دشت سپاه باید به هم حلقه بندند.
۲-۵-۳۶- اگر لشکر دشمن پیاده باشد باید در دشت با آنان نبرد کرد.
۲-۵-۳۷- در جنگ باید آب در مسیر پیل افکند.
۲-۵-۳۸- شیوه نبرد با پیل باید چنین باشد:
۲-۵-۳۹- در هنگام کم بودن لشکر باید جایی تنگ بر گرد خویش گزید.
۲-۵-۴۰- نباید از دو طرف نبرد را آغاز کرد.
۲-۵-۴۱- باید سپاه را دلداری داد.
۲-۵-۴۲- هر کدام از دلیران که موفقیتی در جنگ کسب می کنند باید تشویق کرد.
۲-۵-۴۳- جنگجوی ناتوان را باید از لشکر بیرون راند.
۲-۵-۴۴- جنگجوی دلیر دشمن را باید با گروهی از افراد نابود کرد.
۲-۵-۴۵- در هنگام آشتی هم باید مواظب حرکات دشمن بود.
۲-۵-۴۶- باید هم مواظب کمینگاههای دشمن در حال جنگ و هم مواظب برگشتنش در حال گریختن بود.
۲-۵-۴۷- تا شکست کامل دشمن نباید اقدام به تاراج اموالشان نمود.
۲-۵-۴۸- بهترین زمان برای حمله به دشمن زمانی است که:
۲-۵-۴۹- چون دشمن زنهار خواهد باید به او زنهار داد.
۲-۵-۵۰- نباید خون فراریها را ریخت.
۲-۵-۵۱- در حالت ناتوانی در جنگ باید آشتی کرد.
۲-۵-۵۲-در جنگ گاهی گریختن خود پیروزی است.
۲-۵-۵۳- باید علوفه و آب دشمن را نابود کرد.
۲-۶- در آداب سفر کردن
۲-۶-۱- پیش هر کسی آیین شهرش نکوست.
۲-۶-۲- تنهایی نباید سفر کرد.
۲-۶-۳- در سفر باید بردنی همراه خود داشت و نباید از کسی خوردنی گرفت.
۲-۶-۴- نباید اسب خود را به کسی داد تا بر آن نشیند.
۲-۶-۵- نباید در ره تنگ سوار شد و باید از دزدان پرهیز کرد.
۲-۶-۶- نباید در شب آتش روشن کرد.
۲-۶-۷- نباید به راهی رفت که شناختی از آن نیست و نباید نیازموده هر آبی را خورد.
۲-۶-۸- در دشت و آباد جای باید منزل کرد.
۲-۶-۹- چون از اسب فرود آیی باید هر طرف را نگریست.
۲-۶-۱۰- به جای پا در هر راه باید دقت کرد.
۲-۶-۱۱- چون گم شدی شب هنگام نباید حرکت کرد.
۲-۶-۱۲- در سفر نباید اسب را اذیت کرد.
۲-۶-۱۳- در سفر نباید اسب را به حال خود رها کرد.
۲-۶-۱۴- در سفر ضمن انتخاب جای خوب نباید گرز و کمند و اسب را از خود دور کرد.
۲-۶-۱۵- در سفر کمان همیشه باید به زه باشد
۲-۶-۱۶- در سفر باید از بدی و خون ریختن دوری کرد.
۲-۶-۱۷- شب هنگام نباید وارد شهر شد و نباید در کنار آب منزل کرد.
۲-۶-۱۸- در سفر نباید اسب و یار ناآزمودهی نامهربان همراه خود داشت.
۲-۶-۱۹- در شهر بد آب و هوا نباید ماند.
۲-۶-۲۰- در سفر باید مواظب سلامتی خود بود.
۲-۶-۲۱- در سفر از یار بد باید دوری کرد.
۲-۶-۲۲- در سفر راه بی خطر را باید انتخاب کرد.
۲-۷- در وصف روزگار و دنیا
۲-۷-۱- دنیا بهشتی پنج روزه است.
۲-۷-۲- دنیا بتی فریبنده است.
۲-۷-۳- نه کسی در این دنیا زنده خواهد ماند و نه کسی که رفت دیگر برمی گردد.
۲-۷-۴- دنیا رباینده ای چابک است.
۲-۷-۵- جهان چاهی پر از بیم و آز است.
۲-۷-۶- جهان پیرزنی شویکش است.
۲-۷-۷- جهان باد است.
۲-۷-۸- جهان خانه دیو است.
۲-۷-۹- جهان قبرستان است.
۲-۷-۱۰- جهان دهی است که هر کس وارد آن شد ناچار باید بیرون آید.
۲-۷-۱۱- جهان زندان زشت است.
۲-۷-۱۲- جهان اولش رنج و آخرش مرگ است.
۲-۷-۱۳- جهان اژدهایی هفت سراست.
۲-۷-۱۴- جهان در پی گرفتن جان ماست.
۲-۷-۱۵- جهان سرایی دو در است.
۲-۷-۱۶- جهان باغی دودر است.
۲-۷-۱۷- دنیا ظاهری نیک و باطنی ناپسند دارد.
۲-۷-۱۸- ضرر دنیا ده برابر سودش است.
۲-۷-۱۹- روزگار دشمنی آشکار است.
۲-۷-۲۰- روزگار نیرنگساز است.
۲-۷-۲۱- روزگار آبستن از نیک و بد است.
۲-۷-۲۲- روزگار با کسی نخواهد ماند.
۲-۷-۲۳- روزگار بر یک خو نخواهد ماند.
۲-۷-۲۴- روزگار بر یک خو نخواهد ماند.
۲-۷-۲۵- زمانه ناپایدار است.
۲-۷-۲۶- روزگار زود تغیر چهره می دهد.
۲-۷-۲۷- حالات روزگار متفاوت است.
۲-۷-۲۸- کار روزگار حساب و کتاب ندارد.
۲-۷-۲۹- روزگار هر چه بیشتر نعمت بخشد همان اندازه غم و اندوه می بخشد.
۲-۷-۳۰- روزگار ابتدا نعمت میبخشد سپس غم میدهد.
۲-۷-۳۱- فقط آدم نادان و آدم ثروتمند در دنیا خوشند.
۲-۷-۳۲- نباید غم روزگار را خورد.
۲-۷-۳۳- نباید رنج دنیا را برد.
۲-۷-۳۴- باید در زندگی شاد بود.
۲-۸- در وصف دانش و خرد
۲-۸-۱- بهترین خواسته دانش است.
۲-۸-۲- هیچ گنجی بالاتر از دانش نیست.
۲-۸-۳- دانش در این دنیا نگهبان ما از بدی و توشهی آخرت است.
۲-۸-۴- آدم نادان در آن دنیا خوار است.
۲-۸-۵- هیچ کس بدبخت تر از درویش بی دانش نیست.
۲-۸-۶- نادان گرفتار نادانی خود است.
۲-۸-۷- نادان سودی به کسی نمیرساند و شایسته نابود شدن است.
۲-۸-۸- انسان نادان مانند مردگان است.
۲-۸-۹- از بی دانشان نباید طلب دانش کرد.
۲-۸-۱۰- با بیدانشی هیچ راهی طی نخواهد شد.
۲-۸-۱۱- پایهی هر کس به اندازهی دانش اوست.
۲-۸-۱۲- باید اهل دانش بود.
۲-۸-۱۳- دانش مایهی زندگی روان و سبب آزادی و آزادگی است.
۲-۸-۱۴- بهترین دانش، شناخت پروردگار است.
۲-۸-۱۵- خوشا دانای با اندیشه!
۲-۸-۱۶- دانا درخت بهشتی است.
۲-۸-۱۷- شایسته است از آدم دانا سؤال پرسیده شود.
۲-۸-۱۸- شایسته نیست فرد دانا خاموش باشد.
۲-۸-۱۹- خرد بهین گوهرست.
۲-۸-۲۰- خرد برای غمگساری فرد خردمند کافیست.
۲-۸-۲۱- مرد باید به خردش بنازد نه به خورد و پوشش.
۲-۸-۲۲- از فرمان خرد نباید روی گردانید.
۲-۹- در وصف نیک و بد و نکونامی
۲-۹-۱-در نیک و بد همزمان باز است.
۲-۹-۲-دعوت به نیکی.
۲-۹-۳-کسی که نیکی کند یک روز مزد آن را خواهد گرفت.
۲-۹-۴-زندگانی که در آن نکوکاری نباشد بیهوده است.
۲-۹-۵-نیکی کردن زمانی ارزشمند است که بی چشم داشت و آزار و اذیت باشد.
۲-۹-۶-از جایی که نیکی یابی نباید منبع نیکی را قطع کنی.
۲-۹-۷-به ناسپاس نباید نیکی کرد.
۲-۹-۸-خوی نیک چون فرشته و خوی بد چون دیوست.
۲-۹-۹-نیکی کردن و دوری از بدی.
۲-۹-۱۰-به کسی نباید بدی کرد.
۲-۹-۱۱-از زشت خویی باید دوری کرد.
۲-۹-۱۲-شریک بودن در بدی کردن دیگران سزاوار مجازات است.
۲-۹-۱۳-بدی نکن تا بدی نبینی.
۲-۹-۱۴-با کژی کسی به مقصود نمی رسد.
۲-۹-۱۵-گناه کژی هر کسی بر گردن خودش است.
۲-۹-۱۶-جواب نیک و بد را خواهی دید.
۲-۹-۱۷-نیکی و بدی متناسب به موقعیت مشخص می شوند.
۲-۹-۱۸-با همه باید مهربان بود.
۲-۹-۱۹-نیکوکاری تاقیامت همراه نیکوکار است
۲-۹-۲۰-بهترین توشه کردارنیک و دانش نیک است.
۲-۹-۲۱-کردار خوب و گفتار راست سبب نیک نامی می شود.
۲-۹-۲۲-گنج حقیقی نام نیک است.
۲-۱۰- در وصف گفت و گفتار
۲-۱۰-۱-دوری از دروغ
۲-۱۰-۲-دروغ آزمودن ز بیچارگیست.
۲-۱۰-۳-دروغ در مقابل راست فروغی ندارد.
۲-۱۰-۴- راستگویی همه جا نیاز نیست.
۲-۱۰-۵-نباید هر حرفی را راست دانست.
۲-۱۰-۶- گاهی روی آوردن به گفتار خوش مایه دوستی دشمن هم میشود.
۲-۱۰-۷-در گفتار باید از چاپلوسی دوری کرد.
۲-۱۰-۸-گفتاری که سبب کیفر می شود را نباید بر زبان آورد.
۲-۱۰-۹-زخم زبان بدتر از زخم نیزه است.
۲-۱۱- در وصف مال و روزی و دوری از کاهلی
۲-۱۱-۱-از مال و دارایی باید به اندازه خورد و به اندازه پوشید.
۲-۱۱-۲-باید از روی خرد خورد و پوشید.
۲-۱۱-۳-نباید پول را ذخیره کرد بلکه باید خورد و پوشید
۲-۱۱-۴-ثروت هر کسی فقط برای خودش مفید است.
۲-۱۱-۵-گنج اندوزی باید برای دور کردن رنج از خود باشد.
۲-۱۱-۶-باید از عمر و دارایی خود استفاده کرد.
۲-۱۱-۷-هنگام مرگ از گنج و ثروت هیچ چیزی همراه انسان نخواهد بود.
۲-۱۱-۸-در محافظت از مال همه را باید دزد شمرد.
۲-۱۱-۹-روزی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد.
۲-۱۱-۱۰-سه چیز سبب کمی روزی و دانش می شود.
۲-۱۱-۱۱-کاهلی سبب کمی روزی و دانش می شود.
۲-۱۱-۱۲-جوان کاهلی روان را تیره میکند.
۲-۱۱-۱۳-کسی با کاهلی به آسایش نمیرسد.
۲-۱۱-۱۴-برای رسیدن به بزرگی باید رنج کشید و اهل خطر بود.
۲-۱۱-۱۵-باید از قدرت و ثروت یافتن کسی که روزی انسان در سفره ی اوست خوشحال شد.
۲-۱۲- در وصف طمع و آز
۲-۱۲-۱-طمع جان را به باد می دهد.
۲-۱۲-۲-طمع سبب کوته زبانی می شود.
۲-۱۲-۳-آز در نهاد همه وجود دارد.
۲-۱۲-۴-آزمندترین افراد درویش ترین افرادند.
۲-۱۲-۵-آزمند حقیر و کوچک است.
۲-۱۲-۶-کسی که آزمندست بنده است.
۲-۱۲-۷-آز چاهی بی بن است.
۲-۱۲-۸-آز چون خانه ای صد در است.
۲-۱۲-۹-آز راهی وحشتناک است.
۲-۱۲-۱۰-آز سبب مرگ روحی فرد می شود.
۲-۱۲-۱۱-باید از آز دوری کرد.
۲-۱۲-۱۲-انسانهای طمع کار بی ارزشند.
۲-۱۳- در وصف تن و جان
۲-۱۳-۱-در مقابل تن پروری بوسیلهی دانش باید به روان توجه کرد.
۲-۱۳-۲-تن مانند جهان است که جان پادشاه آن است.
۲-۱۳-۳-جان به همه چیز آگاه است.
۲-۱۳-۴-حفظ تن و جان واجب است.
۲-۱۴- در وصف راز
۲-۱۴-۱-راز فاش شدنی است.
۲-۱۴-۲-با زنان نباید راز گفت.
۲-۱۴-۳-با آدم زفت و بیچاره نباید راز را در میان نهاد.
۲-۱۴-۴-به هر ناشناسی نباید راز گفت.
۲-۱۵- در وصف دشمن و دوست
۲-۱۵-۱-در دشمنی دوستی را بپای.
۲-۱۵-۲-در دوستی دشمنی را بپای.
۲-۱۵-۳-نیاز را از دشمن هم باید برآورده کرد.
۲-۱۵-۴-با فقیر و بدبخت دوستی نباید کرد.
۲-۱۵-۵-گرفتن دوست مشکل و پیدا کردن دشمن آسان است.
۲-۱۵-۶-بعد از آشتی نباید دنبال جنگ بود.
۲-۱۵-۷-دشمن زخم خورده تا ابد دشمن است.
۲-۱۵-۸-دشمن پناه داده را نباید اذیت کرد.
۲-۱۵-۹-بعد از پیروزی نباید خون دشمن را ریخت.
۲-۱۵-۱۰-دشمن را باید به نیروی دیگران از بین برد.
۲-۱۵-۱۱-نباید نکوهیدگان را یار گرفت.
۲-۱۵-۱۲-در سختی و آسایش دوستان را باید آزمایش کرد.
۲-۱۵-۱۳-نباید دشمن را کشت و دوست گردانیدن او.
۲-۱۵-۱۴-دوست را باید احترام کرد و دشمن را گوشمالی داد.
۲-۱۵-۱۵-از بدخواه نباید انتظار نیکی داشت.
۲-۱۵-۱۶-به گفتار و هدیه دادن دشمن نباید اعتماد کرد.
۲-۱۵-۱۷-باید مواظب گفتار و فریب کاری دشمن بود.
۲-۱۵-۱۸-دشمن هرگز یک دل نمی شود.
۲-۱۵-۱۹-بدی دوست بهتر از نیکی دشمنست.
۲-۱۵-۲۰-هر که مقام دشمن خود را بالا ببرد سبب نابودی خودش می شود.
۲-۱۶-در وصف جنگ
۲-۱۶-۱-از جنگ نباید ترسید.
۲-۱۶-۲-در جنگ باید قوی دل بود.
۲-۱۶-۳-به هر خطری نباید دست زد.
۲-۱۶-۴-نباید جان را بیهوده از دست داد.
۲-۱۶-۵-با از خود قوی تر نباید جنگید.
۲-۱۶-۶-کسی قوی تر از تو هم وجود دارد.
۲-۱۶-۷-جایی که پول کارایی ندارد باید از زور استفاده کرد.
۲-۱۷- در وصف مرگ
۲-۱۷-۱-مرگ به ما نزدیک است.
۲-۱۷-۲-انسان مسافر جهان آخرت خواهد شد.
۲-۱۷-۳-تفاوتی میان چگونه مردن نیست.
۲-۱۷-۴-مرگ وقت و سن و سال نمی شناسد.
۲-۱۷-۵-چارهای در برابر مرگ وجود ندارد.
۲-۱۷-۶-از مرگ پیشینیان باید عبرت گرفت.
۲-۱۷-۷-مردی و اندیشه نمی توانند جلوی مرگ را بگیرند.
۲-۱۷-۸-دانش و پرهیز نمی توانند جلوی مرگ را بگیرند.
۲-۱۷-۹-ننازیدن به ظواهر دنیایی چرا که مرگ حتمی است.
۲-۱۷-۱۰-توانایی آن جهانی در گرو پاکی و دانایی این دنیاست.
۲-۱۷-۱۱-برای فردای قیامت باید توشه جمعآوری کرد.
۲-۱۸- در وصف زن و فرزند
۲-۱۸-۱-شوهر کردن هنر زنان است.
۲-۱۸-۲-از مکر زنان باید ترسید.
۲-۱۸-۳-تفاوت زن نیک با زن بد
۲-۱۸-۴-ظاهر و باطن زنان متفاوت است.
۲-۱۸-۵-هنر دیگر زنان بچه زاییدن است.
۲-۱۸-۶-خانهنشینی کار زن است.
۲-۱۸-۷-سختترین درد، درد هجران همسر است.
۲-۱۸-۸-همسر درخور باید انتخاب کرد.
۲-۱۸-۹-زن ناپاک و فرزند نادان سبب اندوهاند.
۲-۱۸-۱۰-فرزند هر کس پیش خودش زیباترین است.
۲-۱۹- در وصف سوگند و پیمان
۲-۱۹-۱-اعتمادی به سوگند فرد بیایمان نیست.
۲-۱۹-۲-پیمان شکستن مانند بیدینی است.
۲-۱۹-۳-نباید پیمان و سوگند را نادیده گرفت.
۲-۲۰- در وصف غم خوردن
۲-۲۰-۱-هر کسی باید غم خود را بخورد.
۲-۲۰-۲-غم کسی را بخور که غمت را بخورد.
۲-۲۰-۳-نباید غم اتفاق حتمی را خورد.
۲-۲۰-۴-غم از دست رفته را نباید خورد.
۲-۲۰-۵-بر غم دیگران نباید شاید شد.
۲-۲۱- در وصف خشم و بردباری و خرسندی
۲-۲۱-۱-بردباری و خرسندی هر جایی کارآمد نیستند.
۲-۲۱-۲-خرسندی سبب توانگریست.
۲-۲۱-۳-نیرومندترین افراد بردبارترین افرادند.
۲-۲۱-۴-خشم خود را باید فرو خورد.
۲-۲۱-۵-خشم و هوا دشمن انسانند.
۲-۲۲- در وصف عاقبت بینی
۲-۲۲-۱-باید عاقبت بین بود.
۲-۲۲-۲-کسی که عاقبت بین نیست شکست خواهد خورد.
۲-۲۲-۳-عاقبت بین پشیمان نخواهد شد.
۲-۲۳- در وصف بخت و اقبال
۲-۲۳-۱-بخت و اقبال هر که خوابید راه نجاتی نخواهد داشت
۲-۲۳-۲-به بخت نباید امیدوار بود.
۲-۲۳-۳-در مقابل بخت چاره ای وجود ندارد.
۲-۲۴- در وصف ذات و سرشت
۲-۲۴-۱-ذات و سرشت هر کس در کردار او آشکار می شود.
۲-۲۴-۲-از هر کس متناسب سرشتش باید انتظار داشت.
۲-۲۴-۳-باید به ذات و درون انسانها توجه داشت.
۲-۲۵- چگونگی انجام دادن کارها
۲-۲۵-۱-در کارها به رهنمون نیاز است.
۲-۲۵-۲- در کارها باید چارهگری کرد.
۲-۲۵-۳-در کارها نباید عجله کرد.
۲-۲۵-۴-کارهای نامناسب بیهوده اند.
۲-۲۵-۵-وقتی کاری بی اندوه و رنج به دست می آید نباید با سختی آن را به دست آورد.
۲-۲۶- چگونگی رفتار با زیردستان
۲-۲۶-۱-زیر دستان را باید از نظر مالی تامین کرد.
۲-۲۶-۲-به چاکران باید به اندازهی لیاقتشان مقام داد.
۲-۲۶-۳-کار را بر کهتران نباید خوار گرفت.
۲-۲۶-۴-فرومایه را باید از اطراف خود دور کرد.
۲-۲۷- خوی انسان تغییرپذیر است.
۲-۲۸- بهترین هنر سخاوتست.
۲-۲۹- دادو رز باید بود
۲-۳۰- آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند.
۲-۳۱- نباید به شادمانی ها نازید.
۲-۳۲- باید اهل پند و اندرز بود.
۲-۳۳- باید اهل آزمون بود.
۲-۳۴- از پرخوری باید دوری کرد.
۲-۳۵- کردار مهم است نه گفتار
۲-۳۶- به کسی نباید آزار رساند.
۲-۳۷- کسی بزرگ است که نزد خدا بزرگ باشد.
۲-۳۸- سود یکی در گرو زیان دیگری است.
۲-۳۹- نباید با تنگ دست مشورت کرد.
۲-۴۰- نباید زیاد خوابید.
۲-۴۱- شنیدن کی بود مانند دیدن.
۲-۴۲- پیری و درد عیبهای مرد را آشکار مینمایند.
۲-۴۳- باید از زفتی دوری کرد.
۲-۴۳-۱باید از درشتخوی دوری کرد و به نرمی رفتار کرد.
۲-۴۴ — از نا استوران ایمنی مجوی
۲-۴۵- به گمانها نباید اعتماد کرد و عمل کرد
۲-۴۶- از نهان رشک و کینه ور باید ترسید.
۲-۴۶-۱-از کسی که از تو میترسد باید ترسید.
۲-۴۷-در وصف هنر
۲-۴۷-۱- بهترین هنر آنست که حتی دشمن هم پسندد.
۲-۴۷-۱-هنرمند همیشه به رنج است.
۲-۴۸- دردی که مرهم دارد باید همان مرهمش را گذاشت.
۲-۴۹- نباید از قوم و خویش برید.
۲-۵۰- آدم بیشرم از گفتن هیچ حرفی باکی ندارد.
۲-۵۱- (زیاد خوری می باعث کم خردی میشود.)
۲-۵۲- نباید گناه کسی را به پای کسی دیگر نوشت.(نه بر گنهکار و نه بر بیگناه نه باید خشم برانی)
۲-۵۳- (مهمان ناخوانده را هم باید نکو داشت.)
۲-۵۴- از بد، بدتر هم وجود دارد.
۲-۵۵- در رفتار و برخورد باید تعادل را حفظ کرد.
۲-۵۶- همسایه ی بدان نباید شد.
۲-۵۷- نباید دزدی کرد.
۲-۵۸- در جوانی باید کام دل جست.
فصل سوم:حماسه در گرشاسب نامه
۳-۱- حماسه
۳-۲-مختصات حماسه در گرشاسبنامه:
۳-۲-۱- در حماسه همه جا سخن از دلاوری و جنگاوری است.
۳-۲-۲-همیشه زنی عاشق قهرمان حماسه میشود.
۳-۲-۳-حضور گیاهان عجیب و غریب در حماسه
۳-۲-۴-آیندهبینی و پیشگویی در حماسه نقش مهمی دارد.
۳-۲-۵-قهرمان حماسه به سفرهای پرخطری می رود و در نهایت تن درست و پیروز به وطن باز می گردد.
۳-۲-۶-قهرمان حماسه قهرمانی قومی و ملی یا نژادی است.
۳-۲-۷-در حماسه سخن از دیوان، غولان، جادوان و جادویی است.
۳-۲-۸-قهرمان حماسه همه آفاق را سیر و سیاحت میکند.
۳-۲-۹-قهرمان حماسه اعمالی انجام میدهد که اهمیت ملی یا معنوی دارد.
۳-۲-۱۰-قهرمان حماسه جانور مهیب یا هیولایی را میکشد.
۳-۲-۱۱-قهرمان حماسه در هر بخش از زندگی خود با یک ضد قهرمان مواجه است.
۳-۲-۱۲-در نبردهای تن به تن جنگهای حماسی از انواع سلاح استفاده میشود.
۳-۲-۱۳-یکی از صحنه های مهیج هر حماسه نبرد تن به تن قهرمان با دشمن اصلی و عوامل اوست.در نبرد گرشاسب با زنگی:
۳-۲-۱۴-در حماسه یکی از ابزارهای جنگی فریب است.
۳-۲-۱۵-در حماسه، با عینیت، اقتدار،سادگی و عظمت مواجه ایم.
۳-۲-۱۶-حماسه دارای سبک عالی، معنایی جدی و الفاظی سنگین و فاخر است.
۳-۲-۱۷-در حماسه اعمال قهرمان خارقالعاده و غیر طبیعی است.
۳-۲-۱۸-قهرمان حماسه موجودی مافوق طبیعی است و گاهی از خدازادگان است و به هر حال مایه های الهی و فوق انسانی دارد.
۳-۲-۱۹-در حماسه نیروهای متافیزیکی نقش مهمی دارند.
۳-۲-۲۰-در حماسه هر کدام از خدایان طرفدار یکی از قهرمانان هستند.
۳-۲-۲۱-در حماسه حیوانات نقشهای بزرگی دارند و نمیتوان آنها را جانوران معمولی به شمار آورد.
۳-۲-۲۲-در حماسه شعر بوسیلهی یکی از الهگان شعر به شاعر الهام میشود.
۳-۲-۲۳-مرگ قهرمان حماسه در حضور مردم نیست.
فصل چهارم: مکانهای جغرافیایی
۴-۱-مقدمه
۴-۲-نام مکانها
فصل پنجم: عجایب در گرشاسب نامه
۵-۱-مقدمه
۵-۲-عجایب در داستانهای گرشاسب نامه
فصل ششم: عناصر سامی و زرتشتی
۶-۱-مقدمه
۶-۲- عناصر سامی
۶-۳- عناصر زرتشتی
فصل هفتم :بلاغت
۷-۱- مقدمه
۷-۲- تشبیه
۷-۲-۱-تشبیه از نظر حسی و عقلی بودن طرفین
۷-۲-۲-تقسیم بندی تشبیه از نظر تعداد و ترکیب طرفین
۷-۲-۳-تقسیم بندی تشبیه ازنظر تعداد و ترکیب تشبیه
۷-۲-۴-تقسیم بندی تشبیه از نظر وجود شرط در تشبیه
۷-۲-۵-تشبیه ازنظر زاویه تشبیه
۷-۲-۶-تقسیم بندی تشبیه ازنظر اشکاری درکلام
۷-۲-۷-تقسیم بندی تشبیه ازنظر وجود یا حذف وجه شبیه و ادات
۷-۲-۸-تقسیم بندی تشبیه ازنظر جایگاه و حرمت مشبه نسبت به مشبه به در داشتن وجه
۷-۳-استعاره
۷-۴-مجاز
۷-۵-کنایه
۷-۶-بدیع
۷-۶-۱-بدیع لفظی
۷-۶-۲-بدیع معنوی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.