توضیحات
ـ فصل اول: کلیات
ـ فصل دوم: مقدمه و آشنایی با زندگی و آثار خواجو
ـ فصل سوم: شرح و تحلیل موسیقی غزلیات
ــ ای ماه قبچاقی شب است از سر بنه بغطاق را
ــ ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
ــ مگذر ای یار و در این واقعه مگذار مرا
ــ اگر در جلوه می آری سمند باد جولان را
ــ مغنی وقت آن آمد که بنوازی رباب
ــ طلع الصبح من وراء حجاب
ــ رفت دوشم نفسی دیده ی گریان در خواب
ــ یاد باد آن روز کز لب بوی جان می آمدت
ــ بیمار چشم مست تورنجور خوش تر است
ــ کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
ــ دلا جان در ره جانان حجاب است
ــ یاران همه مخمور و قدح پر می ناب است
ــ این باد کدام است که از کوی شما خاست
ــ باغ و صحرا با سهی سروان نسرین بر خوش است
ــ در شب زلف تو مهتابی خوش است
ــ کفر سر زلف تو ایمان ماست
ــ عقل مرغی ز آشیانه ی ماست
ــ چو از بزگ گلش سنبل دمیده است
ــ ای لبت باده فروش و دل من باده پرست
ــ بیش از این بی همدمی در خانه نتوانم نشست
ــ ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پبوست
ــ کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
ــ گر چه کاری چو عشق بازی نیست
ــ کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
ــ ای قمر تابی از بناگوشت
ــ سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
ــ به جز از کمر ندیدم سر مویی از میانت
ــ پیه سوز چشم من سرشمع ایوان تو باد
ــ تا دلم در خم آن زلف سمن سا افتاد
ــ بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
ــ دل من زحمت جان برنتابد
ــ چون مرا دبده بر آن آتش رخسار افتد
ــ اگر آن ماه مهربان گردد
ــ نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
ــ پشت بر یار کمان ابروی ما نتوان کرد
ــ طوطی از پسته ی تنگ تو شکر گرد آورد
ــ مرغ در راه او پر اندازد
ــ حدبث آرزومندی جوابی هم نمی ارزد
ــ درد غم عشق را طبیب نباشد
ــ هر که او را قدمی هست ز زر نندیشد
ــ خسرو انجم به گه بام برآمد
ــ حدیث عشق ز ما بادگار خواهد ماند
ــ خورشید را ز مشک زره پوش کرده اند
ــ چون خط سبز تو بر آفتاب بنویسند
ــ ماه من مشک سیه در دامن گل می کند
ــ سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
ــ اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند
ــ ترک من گویی که بازش خاطر نخجیر بود
ــ آن زمان کز من دل سوخته آثار نبود
ـ آن دم که نه شمع و نه لگن بود
ــ ای که هر دم عنبرت بر نسترن چنبر شود
ــ گرمی خسرو و شیرین به شکر کم نشود
ــ چون برقع شبرنگ ز عارض بگشاید
ــ سبزه پیرامن سرچشمه ی نوشش نگرید
ــ چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار
ــ ای خوشا وصل یار و فصل بهار
ــ حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
ــ آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر
ــ برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر
ــ معنی این صورت از صورتگران چین بپرس
ــ الوداع ای دلبر نامهربان بدرود باش
ــ رخت شمع شبستان می نهندش
ــ گلزار جنت است رخ حور پیکرش
ــ ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش
ــ شمیم باغ بهشت است یا نسیم عراق
ــ سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق
ــ یک دم ز قال بگذر اگر واقفی ز حال
ــ ای ماه تو مهر انور دل
ــ هر گه که ز خرگه به چمن بار دهد گل
ــ عارض ترکان نگر در چین جعد مشک فام
ــ گر چه من آب رخ از خاک درت یافته ام
ــ من ز دست دیده و دل در بلا افتاده ام
ــ چشم پر خواب گشودی و ببستی خوابم
ــ رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو هستم
ــ ای تنم کرده ز غم مویی و در مو زده خم
ــ نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ــ به گدایی به سر کوی شما آمده ایم
ــ ما به نظاره ی رویت به جهان آمده ایم
ــ اشارت کرده بودی تا بیایم
ــ داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
ــ ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان
ــ ای غمزه ی جادویت افسونگر بیماران
ــ یارب ز باغ بگذر اگر واقفی ز حال
ــ دلا از جان زبان درکش که جانان
ــ سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن
ــ دوش چون از لعل میگون تو می گفتم سخن
ــ ای هیچ در میان نه ز موی میان تو
ــ ای چراغ دیده ی جان روی تو
ــ ای بو تو مرا پر آب دیده
ــ بساز چاره ی این دردمند بیچاره
ــ ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه
ــ پرده ی ابر سیاه از مه تابان بگشای
ــ از مشک سوده دام بر آتش نهاده ای
ــ در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
ــ کجا باز آید آن مرغی که با من همنفس بودی
ــ گر آن مه در نظر بودی چه بودی
ــ ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی
ــ ای مهر ماه روی تو را زهره مشتری
ــ چگونه سرو روان گویمت که عین روانی
ــ برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
ـ
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.